صفحه 1 از 3 123
نمایش نتایج: از 1 به 50 از 106

موضوع: مشکلات عشق دانشجویی

8891
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19218
    نوشته ها
    63
    تشکـر
    0
    تشکر شده 42 بار در 29 پست
    میزان امتیاز
    9

    مشکلات عشق دانشجویی

    سلام کسی هست مشاوری هست میخام حرف بزنم دارم دق میکنم

    من 23 سالمه ،تو دانشگا چار سال با یه پسری بودم من هدفم با اون ازدواج بود ولی هدف اون...
    چندماه از دانشگاه گذشت وقتی که منو حسابی به خودش وابسته کرد گفت که کسی تو زندگیمه واسمامون روهمه وقراره باهم ازدواج کنیم
    خیلی حالم بد شد اون موقع وضعیت روحی خوبی نداشتم داداشم بیمار شده بود پزشکا قطع امید کرده بودن واون پسر هم این حرفو بهم زده بود
    من به این پسر دوسال محرم موقت بودیم بین خودمون صیغه عقد موقت خونده بودیم
    میرفتم خونشون پیشش میموندم ارتباط داشتیم باهم ولی نمیذاشتم خیلی بهم نزدیک شه
    کاملا از لحاظ روحی وجسمی بهش وابسته شده بودم ولی اون پسر این چیزا واسش عادی بود ومن خیلی دیر فهمیدم ک دختر بازی کارشه
    من نباشم بقیه هستن...
    من فقط با این بودم یعنی عشقم بود حتی ی ثانیه هم بهش خیانت نمیکردم
    اما اون ظاهرا میرفته تو دانشگا پشت سر من میگفته ومن الان تازه دارم این چیزا رو میفهمم
    اون پسر پارسال عقد کرد ویه عذاب وجدان مونده بود براش ک زندگی منو خراب کرده ومث بقیه دخترا منو فقط وسیله کرده بوده
    اما عذاب وجدان اون ب چ درد زندگی من میخورد
    دوترم آخر زیاد باهاش ارتباط نداشتم یعنی این عشق سرم زور شده بود میخاستم ازش رهایی پیدا کنم
    اون پسر سرکار میرفت خیلی هم پولدار بود ولی دریغ از اینکه ازش ی دو تومنی بگیرم در عوض کلی کادو واسش میگرفتم ک بفهمه من اونو واسه خودش میخام
    اون احمق وقتی رفت وفارغ التحصیل شدیم خرداد ماه بهم گفت هرزه خانم
    اون احمق نفهمید من دوسال محرمش بودم وکارشو کرد وآخر این پسوند رو بهم زد ک مطمنم خدا تقاص کارشو میده
    هیچ حسی دیگه بهش نداشتم میخاستم از دستش راحت شم فقط موقع درس وامتحانا میومد سراغ من
    تا اینکه 16خرداد با ی فرشته آشنا شدم ی پسری ک ب من نشون داد دختر یعنی بانو یعنی قدیسه حرمت
    خواهرشو آورد منو دید به برادر واون یکی خواهرشم اطلاع داد منم ب مامانم گفتم قرار بود شهریور بیان خواستگاریم
    دنیا روی خوبشو بهم نشون داد خیلی دوسش داشتم تازه با اون فهمیدم عشق واقعی چیه کسی ک تو رو واسه چیز خاصی نخاد چیه
    تا اینکه سه هفته پیش ی اتفاقی تو پنج سالگی واسم افتاده بود بهش گفتم(تو پنج سالگی توسط پسر عموم بهم تعرض شده بود )وقتی گفتم داغون شد پیش خودم بود رفت تصادف کرد فقط خودش از ماشین سالم اومد بیرون مث ی معجزه ،تو لاین پستامو خونده بود بهش نگفته بودم قبل تو کسی تو زندگیم بوده نمیخاستم از دستش بدم خیلی غیرتی بود وروم حساس بود اگه میفهمید میرفت ولی فهمید شب قدر بود قسمم دادک بگم وگرنه میره واسه اون موضوع بچگیمم میخاس بره میگفت نمیتونم ببینمش ونکشمش رفته بود پیش روان شناس مشکلشو حل کرده بود تا این پشت سرش پیش اومد
    اولش کتمان کردم نمیخاستم بفهمه بعد گفتم دوستی معمولی بود تا در نهایت هر چی بینمون بود بهش گفتم
    دیگه نتونس تحمل کنه ریخت بهم داغون شد گفت ساناز این برای من یعنی مرگ
    قبل من کسی دست ب زن من زده باشه یعنی واسه من مرگ
    با هر چی بتونم کنار بیام با این موضوع نمیتونم
    ازدواج ما اشتباس تو زندگی باهام زجر میکشی چون همه صحنه هایی یادم میادک تو بغل اون بودی میمیرم
    واین برای مرد بزرگترین درده
    حق داره ،زندگیش داغون شد پسرپاکی ک ب سرش قسم میخورم صداقت وپاکی از چشماش میبارید وتا حالا دستش ب ناموس کسی هم نخورده بود وقتی فهمید ناموس خودش دست خورده شده داغون شد رفت...
    مادرش نفهمیده بود از بس ک توخونه گریه کرده ونرفته سرکار همشون فهمیدن
    شنبه هفته پیش اومد ازم خداحافظی کرد فقط اشک میریخت خیلی همدیگرو میخاستیم ی عشق واقعی
    ای کاش گذشتمو نمیفهمید ای کاش
    هرچی بهش گفتم بخدا جبران میکنم همه چیزو جبران میکنم
    بهم گفت ساناز تو ب خودت ظلم بزرگی کردی تو خیانت کردی ب خودت ب بابات ب داداشت ک میگفتی عاشقشونی
    تو خودتو نابود کردی تو ی فرشته بودی چیکار کردی با خودت
    الان من از لحاظ فکری داغونم من ی دختری ک بد هیچ کسیو نمیخاستم تا حالا قلب هیچ کسیو نشکسته بودم الان این چیزا تو ذهنمه خیانت ب خودم ب خانواده ام ظلم ب خودم از دست دادن عشق واقعی زندگیم ک مرد بود واقعا ،عذاب وجدان،از دست دادن پاکدامنی ونجابت؛گناه خطا؛اشتبا
    میدونم از دست دادن اسماعیل تاوان گذشته ام بوده خدا گذاشت تو زندگیم ک بگه اگه اون خطا رو نمیکردی اینو بهت میدادم
    از خدا میخام ب قلبش آرامش بده ومنو فراموش کنه اون حیوون کثیف باید عذاب بکشه نه این فرشته
    این فکرا داره جون منو میگیره شبا همش کابوس میبینم فقط دارم قران میخونم ک اروم شم ک خدا منو ببخشه از خطاهام بگذره خیلی افسرده شدم اصلا نمیتونم تو خونه حرف بزنم دیشبم حال جسمیم انقد بد شد ک نزدیک بود بمیرم

  2. کاربران زیر از sanaz23 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12089
    نوشته ها
    770
    تشکـر
    572
    تشکر شده 462 بار در 297 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : سلام

    عزیزم هرچیزی که میخواهی همین جا بنویس .تیم مشاوره و کاربران جوابتو میدن.
    امضای ایشان
    ...!

  4. 3 کاربران زیر از 2015 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19218
    نوشته ها
    63
    تشکـر
    0
    تشکر شده 42 بار در 29 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : سلام

    حالم خوب نیست تویه لحظه همه چیزم دود شد رفت هوا 12روزه زندگیم تو هواس از دیروز گوشیمو خاموش کردم نمیخام باکسی حرف بزنم هفته پیش رفتم پیش روان شناس دوباره هفته دیگه باید برم خیییییییییییییییییلی دلم گرفته من ک ی دختر شاد فوق العاده پر انرژی بودم الان تبدیل شدم ب ی دختر افسرده فقط قران میخونم ک یه کم قلبم آروم شه واز افکار مزاحم راحت شم فقط خدا کمکم کنه منو از این وضعیت نابسامان بیرون بیاره

  6. کاربران زیر از sanaz23 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12089
    نوشته ها
    770
    تشکـر
    572
    تشکر شده 462 بار در 297 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : سلام

    خب اول بگو برای چی ناراحتی؟چه اتفاقی افتاده؟دقیق و واضح بنویس.اگه هم نمیتونی توضیح بدی منتظر باش.منم تنها کاری که از دستم برمیاد اینکه که چند کاربر ومشاور رو دعوت بکنم به تاپیکت
    ویرایش توسط 2015 : 07-16-2015 در ساعت 08:00 PM
    امضای ایشان
    ...!

  8. کاربران زیر از 2015 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19218
    نوشته ها
    63
    تشکـر
    0
    تشکر شده 42 بار در 29 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : سلام

    من 23 سالمه ،تو دانشگا چار سال با یه پسری بودم من هدفم با اون ازدواج بود ولی هدف اون...
    چندماه از دانشگاه گذشت وقتی که منو حسابی به خودش وابسته کرد گفت که کسی تو زندگیمه واسمامون روهمه وقراره باهم ازدواج کنیم
    خیلی حالم بد شد اون موقع وضعیت روحی خوبی نداشتم داداشم بیمار شده بود پزشکا قطع امید کرده بودن واون پسر هم این حرفو بهم زده بود
    من به این پسر دوسال محرم موقت بودیم بین خودمون صیغه عقد موقت خونده بودیم
    میرفتم خونشون پیشش میموندم ارتباط داشتیم باهم ولی نمیذاشتم خیلی بهم نزدیک شه
    کاملا از لحاظ روحی وجسمی بهش وابسته شده بودم ولی اون پسر این چیزا واسش عادی بود ومن خیلی دیر فهمیدم ک دختر بازی کارشه
    من نباشم بقیه هستن...
    من فقط با این بودم یعنی عشقم بود حتی ی ثانیه هم بهش خیانت نمیکردم
    اما اون ظاهرا میرفته تو دانشگا پشت سر من میگفته ومن الان تازه دارم این چیزا رو میفهمم
    اون پسر پارسال عقد کرد ویه عذاب وجدان مونده بود براش ک زندگی منو خراب کرده ومث بقیه دخترا منو فقط وسیله کرده بوده
    اما عذاب وجدان اون ب چ درد زندگی من میخورد
    دوترم آخر زیاد باهاش ارتباط نداشتم یعنی این عشق سرم زور شده بود میخاستم ازش رهایی پیدا کنم
    اون پسر سرکار میرفت خیلی هم پولدار بود ولی دریغ از اینکه ازش ی دو تومنی بگیرم در عوض کلی کادو واسش میگرفتم ک بفهمه من اونو واسه خودش میخام
    اون احمق وقتی رفت وفارغ التحصیل شدیم خرداد ماه بهم گفت هرزه خانم
    اون احمق نفهمید من دوسال محرمش بودم وکارشو کرد وآخر این پسوند رو بهم زد ک مطمنم خدا تقاص کارشو میده
    هیچ حسی دیگه بهش نداشتم میخاستم از دستش راحت شم فقط موقع درس وامتحانا میومد سراغ من
    تا اینکه 16خرداد با ی فرشته آشنا شدم ی پسری ک ب من نشون داد دختر یعنی بانو یعنی قدیسه حرمت
    خواهرشو آورد منو دید به برادر واون یکی خواهرشم اطلاع داد منم ب مامانم گفتم قرار بود شهریور بیان خواستگاریم
    دنیا روی خوبشو بهم نشون داد خیلی دوسش داشتم تازه با اون فهمیدم عشق واقعی چیه کسی ک تو رو واسه چیز خاصی نخاد چیه
    تا اینکه سه هفته پیش ی اتفاقی تو پنج سالگی واسم افتاده بود بهش گفتم(تو پنج سالگی توسط پسر عموم بهم تعرض شده بود )وقتی گفتم داغون شد پیش خودم بود رفت تصادف کرد فقط خودش از ماشین سالم اومد بیرون مث ی معجزه ،تو لاین پستامو خونده بود بهش نگفته بودم قبل تو کسی تو زندگیم بوده نمیخاستم از دستش بدم خیلی غیرتی بود وروم حساس بود اگه میفهمید میرفت ولی فهمید شب قدر بود قسمم دادک بگم وگرنه میره واسه اون موضوع بچگیمم میخاس بره میگفت نمیتونم ببینمش ونکشمش رفته بود پیش روان شناس مشکلشو حل کرده بود تا این پشت سرش پیش اومد
    اولش کتمان کردم نمیخاستم بفهمه بعد گفتم دوستی معمولی بود تا در نهایت هر چی بینمون بود بهش گفتم
    دیگه نتونس تحمل کنه ریخت بهم داغون شد گفت ساناز این برای من یعنی مرگ
    قبل من کسی دست ب زن من زده باشه یعنی واسه من مرگ
    با هر چی بتونم کنار بیام با این موضوع نمیتونم
    ازدواج ما اشتباس تو زندگی باهام زجر میکشی چون همه صحنه هایی یادم میادک تو بغل اون بودی میمیرم
    واین برای مرد بزرگترین درده
    حق داره ،زندگیش داغون شد پسرپاکی ک ب سرش قسم میخورم صداقت وپاکی از چشماش میبارید وتا حالا دستش ب ناموس کسی هم نخورده بود وقتی فهمید ناموس خودش دست خورده شده داغون شد رفت...
    مادرش نفهمیده بود از بس ک توخونه گریه کرده ونرفته سرکار همشون فهمیدن
    شنبه هفته پیش اومد ازم خداحافظی کرد فقط اشک میریخت خیلی همدیگرو میخاستیم ی عشق واقعی
    ای کاش گذشتمو نمیفهمید ای کاش
    هرچی بهش گفتم بخدا جبران میکنم همه چیزو جبران میکنم
    بهم گفت ساناز تو ب خودت ظلم بزرگی کردی تو خیانت کردی ب خودت ب بابات ب داداشت ک میگفتی عاشقشونی
    تو خودتو نابود کردی تو ی فرشته بودی چیکار کردی با خودت
    الان من از لحاظ فکری داغونم من ی دختری ک بد هیچ کسیو نمیخاستم تا حالا قلب هیچ کسیو نشکسته بودم الان این چیزا تو ذهنمه خیانت ب خودم ب خانواده ام ظلم ب خودم از دست دادن عشق واقعی زندگیم ک مرد بود واقعا ،عذاب وجدان،از دست دادن پاکدامنی ونجابت؛گناه خطا؛اشتبا
    میدونم از دست دادن اسماعیل تاوان گذشته ام بوده خدا گذاشت تو زندگیم ک بگه اگه اون خطا رو نمیکردی اینو بهت میدادم
    از خدا میخام ب قلبش آرامش بده ومنو فراموش کنه اون حیوون کثیف باید عذاب بکشه نه این فرشته
    این فکرا داره جون منو میگیره شبا همش کابوس میبینم فقط دارم قران میخونم ک اروم شم ک خدا منو ببخشه از خطاهام بگذره خیلی افسرده شدم اصلا نمیتونم تو خونه حرف بزنم دیشبم حال جسمیم انقد بد شد ک نزدیک بود بمیرم

  10. 2 کاربران زیر از sanaz23 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12089
    نوشته ها
    770
    تشکـر
    572
    تشکر شده 462 بار در 297 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : سلام

    خب در توبه همیشه به روی بندگان خدا بازه.حتی اگه اقا اسماعیل نتونه تورو ببخشه خدا تورو میبخشه.از رحمت خدا نا امید نباش.اگه بعد از ازدواج میفهمید بدتر میشد.چون اون موقع هم رهات میکرد.با این تفاوت که تو درد و ناراحتی بیشتری رو تحمل میکردی از دوریش.
    ببین حالا متوجه شدی که اون ادمی نبود که بتونه تورو ببخشه پس توی زندگی اینده چه انتظاری ازش میتونستی داشته باشی؟عشق یعنی بخشش.عشق یعنی خودتو بزاری جای طرف مقابل و فکر بکنی اگه جاش بودی اون تورو درک میکرد؟.عشق رو توی دوست داشتن نمیشه خلاصه کرد.
    خوبه که متوجه شدی کارت اشتباه بوده.اما ناامید نباش.به جلسات مشاورت هم ادامه بده.تو زنده هستی وداری نفس میکشی .این یعنی لطف خدا
    ویرایش توسط 2015 : 07-16-2015 در ساعت 08:29 PM
    امضای ایشان
    ...!

  12. 5 کاربران زیر از 2015 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19218
    نوشته ها
    63
    تشکـر
    0
    تشکر شده 42 بار در 29 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : سلام

    حالم اصلا خوب نیس اون فرشته ام نباید به خاطر من حالش بد باشه گریه کنه اون لیاقت زندگی عالی داره خطشم خاموش کرده دیگه هیچ خبری ازش ندارم
    گفت میتونم مث اون حیوون تو رو ب خودم وابسته کنم وسو استفاده کنم وبرم اما تو خیلی واسم مهمی وسیله نیستی برام تو از همه نظر ی دختر ایده آلی اگه این موضوع نبود کل دنیا هم مخالفت میکرد من تو رو مال خودم میکردم اما تو بزرگترین ظلمو ب خودت کردی اجازه دادی کسی ازت استفاده کنه خودت خواستی
    وای خدا حرفاش همش میاد تو ذهنم دارم داغون میشم بخدا من دختر هرزه ای نیستم اهل دوس پسر نیستم با اون ک چار سال بودم البته ب استثنای تابستونا وعیدا ک کات میکرد میرفت دلم ب حالش میسوخت از مشکلات زندگیش واسم میگفت از خانواده پاشیده اش دلم میسوخت کمکش میکردم وبرای اثبات عشقم ک میگفت اگه عاشقمی ثابت کن ومن تنها دست هیچ دختریو نگرفتم ک بعدا فهمیدم بله اون هرزه ای بیش نبوده ومن از اعتقاداتم گذشتم تا بتونم عشقمو ب اون ثابت کنم وهمه چیمو از دست دادم نجابت حیا پاکدامنی وای خدا من چیکار کردم با خودم لعنت ب من

  14. کاربران زیر از sanaz23 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  15. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19218
    نوشته ها
    63
    تشکـر
    0
    تشکر شده 42 بار در 29 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : سلام

    اسماعیل انقدرفرشته اس انقد مرده ک نه تنها منو بخشید بلکه واسم دعا هم میکنه وکلی هم نگران منه اما منه احمق ب خاطر فشار روانی از دست رفتنش هر چی خواستم بهش گفتم اما اون ی تو هم ب من نگفت
    من نمیخاستم اینطور شه واقعا عاشق هم شده بودیم میخاستیم ی زندگی خوب بسازیم اما چی شد وای خدا چی شد عشقمو این فرشته رو از دست دادم
    میدونم دارم تاوان میدم من تو خلوت خودم خیلی طلب ببخشش کرده بودم از خدا اما خداتاوان گرفت ازم ک بفهمونه بهم
    اسماعیل ی فرشته بود ک اومد تو زندگیم و رفت و تا اخر عمر داغش میمونه ب دلم همونطور ک اون بهم گفت داغ داشتن تو هم ب دل من گذاشتی هم خودت
    وقتی یادم میاد ک چطوراشک میریخت قلبم میخاد منفجر بشه وای خدا من ک پست نبودم من چیکار کردم با ی بنده خوبت
    بخدا من نمیخاستم اینطور شه نمیخاستم گذشته ام نبش قبر شه میخاستم اینده ای بسازم ک گذشته ام جلوش زانو بزنه

  16. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12089
    نوشته ها
    770
    تشکـر
    572
    تشکر شده 462 بار در 297 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : سلام

    یکی از معانی عشق یعنی بخشش.عشق به خدا از همه ی عشق ها بالا تره.و عشق زمینی زیر مجموعه ی عشق الهیه.خدا بندش رو میبخشه.عشق زمینی هم باید تاحد توان نزدیک بشه به عشق الهی.
    اگه میتونی برش گردون.شاید بعد چند روز اروم بشه.
    اگه هم برنگشت بدون اونم ادمه.به هرحال اونم ی سری خطاها توی زندگیش داره .بی عیب فقط خداست.ائمه بودن که بی گناه بودن.وبقیه ی ادما هرکدومشون گناه و خطاهایی در زندگی دارن.
    امضای ایشان
    ...!

  17. کاربران زیر از 2015 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  18. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19218
    نوشته ها
    63
    تشکـر
    0
    تشکر شده 42 بار در 29 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : سلام

    بهش گفتم من هرزه نبودم من دنبال هوای نفسم نرفتم ولی گفت تو خود فروشی کردی خودت خاستی من نمیخاستم خود فروشی کنم هر وقت میخاستم برم پیش اون حیوون بهش التماس میکردم ک نرم پیشش ک بذاره همینجوری باهم باشیم اون فوشو میکشید بهم ک تو فقط ادعات میشه عاشقی واین حرفا
    من نمیگم مقصر نیستم چرا خیلی مقصرم اما انقد ب اون حیوون وابسته بودم وعلاقه اولم بود ک کور و کر شده بودم میگفتم حالا ک قرار نیس بهم برسیم پس حداقل این مدتی ک باهمیم حسرت ب دلمون نمونه وای خدا من چیکار کردم با خودم
    ب اسماعیل گفتم بخدا اگه میفهمیدم قبل بامن بدترین پسر دنیاهم بودی میگذشتم وکمکت می کردم وبهت اعتماد میکردم بهت فرصت میدادم وقتی میدیدم خودت پشیمونی ومیخای جبران کنی همون طور ک خدا ب بنده هاش فرصت میده
    اما اون قبول نمیکرد چون تا حالا دستش ب هیچ دختری نخورده نمیتونس تحمل کنه رفت..
    واسش ارامش واقعی میخام برای قلب مهربونش
    اون بهترین ادم زندگیم بود ک بعد بابا وداداشم نشون داد ک مردا هم میتونن فرشته باشن
    اما با رفتنش کمرمو شکست من ک خیلی ب خدا گفته بودم جبران میکنم خدا ک از تو دل من خبر داشت چی شد چرا اینطور شد
    گاهی فک میکنم خدا منو خیلی دوس داره میخاد ک فقط خودش عشق من باشه وقتی کسی میاد ممکنه ی کم ازش دور شم ناراحت میشه
    کمکم کنید ی کم ذهنم اروم شه خیلی حالم بده

  19. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19218
    نوشته ها
    63
    تشکـر
    0
    تشکر شده 42 بار در 29 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : سلام

    انقد این مدت التماسش کردم گفتم بیا بریم پیش روان شناس هرچی اون گفت انجام میدیم تورو خدا بیا بهم فرصت بده قسمش دادم ب همه اهل بیت ک خدا تو رو تو جواب دعاهای شبانه ام گذاشته تو زندگیم بمون وبذار جبران کنم خودت میدونی من دختر هرزه ای نیستم خودت میدونی تو چ خانواده ای بزرگ شدم فقط ی اشتباه خیلی بزرگ کردم ک توجیهش نمیکنم اما میخام جبران کنم قسم میخورم فقط ی فرصت بهم بده
    اما گفت اشتبا تو هیچ وقت قابل جبران نیس
    پسرایی ک هر کاری با چند تا دختر میکنن ومیرن با یکی دیگه ازدواج میکنن اینا چرا تقاص نمیبینن>؟
    من ک از رو هوس با اون پسر نبودم من ب اون عشق داشتم اما اون نفهمیدم ک واسش وسیله ام فقط ی سوال دارم فاسدترین دختر دنیا هم ک باشی میشه برگردی نمیشه؟
    من ب خدا فاسد نبودم اون پسر اشتباه اول واخرم بود وقتی اسماعیل اومد تو زندگیم دیگه با اون کامل قطع رابطه کردم چون میخاستم کامل بهش وفادار باشم اما اون باورم نکرد گفت تو دروغ میگی وارتباطتت خیلی بیشتر بوده وگفت دیگه نرو باهاش مگه من حیوونم ک باز برم با کسی ک زن داره مگه عقده دارم اسماعیل منو باور نکرد همه تلاشمو میکنم خودمو ب خدا ثابت کنم ک روزی بیادک خدا خودش ب پاکیم قسم بخوره وشهادت بده

  20. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12089
    نوشته ها
    770
    تشکـر
    572
    تشکر شده 462 بار در 297 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : سلام

    میبینی اونقدر که تو براش ارزش قائل بودی اون برای تو نبود.اون ممکنه دستش به دختری نخورده باشه ولی به هرحال ادمه.اونم توی زندگیش گناه هایی انجام داده.اگه این همه مهربونه پس چرا نتونست عشقش رو ببخشه.خب شاید توی زندگی ایندت سر ی موضوع دیگه بازم میگفت نمیتونه ببخشه و میرفت...
    ازش برای خودت بت نساز.اونم ادمه.
    هرکسی تورو بخواد برای خودت میخوادت.باهمه ی اشتباهاتت.ببین خدا با اینکه ما بنده هاش خیلی گناه کاریم ولی بازم میبخشمون و دوستمون داره.اگه عشقش حقیقی بود و زیر مجموعه ی عشق خدا پس باید تورو باهمه ی گذشتت می پذیرفت.
    امضای ایشان
    ...!

  21. کاربران زیر از 2015 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  22. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12089
    نوشته ها
    770
    تشکـر
    572
    تشکر شده 462 بار در 297 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : سلام

    میبخشه.اگه توبت واقعی باشه میبخشه.اگه تکرار نکنی میبخشه.اون موقع خود اقا اسمائیل میاد و میگه اشتباه کرده شایدم حتی یکی بهتر ازاون.
    ببین تو اول باخدا خالص باش.بعدش وقتی خدارو داشته باشی همه چیز داری.





    امضای ایشان
    ...!

  23. کاربران زیر از 2015 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  24. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12089
    نوشته ها
    770
    تشکـر
    572
    تشکر شده 462 بار در 297 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : سلام

    در اخرم میگم واسه خدا زندگی بکن.خدا بی نهایت خوبی ها وبخشش هاست.اگه هم تونستی اقا اسماعیلو برگردون.اگه هم برنگشت غمت نباشه....

    امیدوارم حالت زودخوب بشه.منتظر تیم مشاوره و بچه ها هم باش.

    یا علی.
    امضای ایشان
    ...!

  25. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19218
    نوشته ها
    63
    تشکـر
    0
    تشکر شده 42 بار در 29 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : سلام

    نمیدونم عزیزم شاید چون تو هم دختری مث من این حرفو میزنی باید ی پسر بیاد ببینم اون اگه جاش بود چیکار میکرد واسه پسرا این موضوع سنگینیه
    اما ب قران مجید قسم ک من میخاستم جبران کنم خودش میگفت مطمنم تو زندگی هیچ وقت بهم خیانت نمیکردی و زندگی عالی میساختی اما من خودم با خودم نمیتونم کنار بیام ک عشق من قبلا دست خورده شده قبلا تو بغل کسی بوده قبلا باهاش رابطه داشته
    فقط ی چیزیو میدونم هیچ وقت نباید راجع به همدگه قضاوت کنیم تو تاریکی همه ما شبیه هم دیگه هستیم
    مطمنم هرکسی جای من بود شاید خیلی بیشتر پیش میرفت من خیلی خودمو تو رابطه کنترل میکردم
    همیشه معتقدم ب کسی نباید تهمت زد چون خدا تو رو میذاره دقیقا تو اون شرایط ک ببینی تو هم اگه بودی خیلی بدتر میشد
    اون روز ک تصادف کرد من خیلی دلم شکست تو راه خیلی گریه کردم بهم گفت اونقدر دلت پاکه وخدا دوست داره ک سریع جواب اشکتو ازم گرفت
    من خیلی قلبم شکسته باورتون نمیشه حتی واسه دشنمنممبد نخاستم همیشه واسه همه دعا کردم کمک کردم همیشه خدا رو مد نظر داشتم اما این اتفاق واسم افتاد
    ب خدا اطمینان دارم میدونم ک صلاح بنده هاشو خیلی بهتر میدونه مامانم همش میاد بوسم میکنه میگه ساناز غصه نخور جواب دل پاکتو میگیری همه چیزو میدونه جز جریان اون پسر
    میخام ایمانمو هزار برابر بیشتر کنم وهمه وجودمو خدایی کنم ک خدا خودش ضامنم بشه
    اما توروخدا راجع ب هیچ کسی قضاوت نکنیم

  26. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19218
    نوشته ها
    63
    تشکـر
    0
    تشکر شده 42 بار در 29 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : سلام

    ممنونم دوست مهربونم حرفات کمی آرومم کرد

  27. کاربران زیر از sanaz23 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  28. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19218
    نوشته ها
    63
    تشکـر
    0
    تشکر شده 42 بار در 29 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : سلام

    میخام اونقدر عاشق خدا بشم ک بدون اجازه اش هیچ کاری نکنم عاشق هیچ وقت عشقشو رنج نمیده دیگه کوچکترین کاری هم نمیکنم ک خدامو از خودم برنجونم
    حتی اگه همه دنیا هم باورم نکنن وتنهام بذارن خدا همیشه کنارم هست پیشمه حرفامو میشنوه بهم اعتماد داره بهم فرصت میده
    دوست خوبم الهی ب حق این اذان ک داره میده بهترین تقدیر واست رقم بخوره وخدا همیشه پناهت باشه

  29. کاربران زیر از sanaz23 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  30. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12089
    نوشته ها
    770
    تشکـر
    572
    تشکر شده 462 بار در 297 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : سلام

    نقل قول نوشته اصلی توسط sanaz23 نمایش پست ها
    میخام اونقدر عاشق خدا بشم ک بدون اجازه اش هیچ کاری نکنم عاشق هیچ وقت عشقشو رنج نمیده دیگه کوچکترین کاری هم نمیکنم ک خدامو از خودم برنجونم
    حتی اگه همه دنیا هم باورم نکنن وتنهام بذارن خدا همیشه کنارم هست پیشمه حرفامو میشنوه بهم اعتماد داره بهم فرصت میده
    دوست خوبم الهی ب حق این اذان ک داره میده بهترین تقدیر واست رقم بخوره وخدا همیشه پناهت باشه
    ممنونم عزیز دلم.این بهترین دعایی بود که میتونست کسی برام بکنه.خوش حالم.با تمام وجود برات خوش حال هستم.با قلب شکستم...
    پسرهایی هم هستن که میتونن با این موضع کنار بیان.من خودم از اقایون شنیدم که میگم.از خیلی ها.
    ان شاء که قبولت باشه.تو تازه داری متولد میشی.قدرشو بدون.وقتی خدارو داشته باشی همه چیز داری.همه چیز.
    این قلب خودته که خدا رو میخواد.من کاری نکردم.
    برای تو دعا میکنم واینکه که همه مون رو ببخشه.امیدت به خدا باشه.
    ویرایش توسط 2015 : 07-16-2015 در ساعت 09:51 PM
    امضای ایشان
    ...!

  31. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11777
    نوشته ها
    42
    تشکـر
    50
    تشکر شده 65 بار در 28 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سلام

    این یه نظر دوستانه است
    امیدوارم ناراحت نشید
    میدونید خیلی سخته برای یه مرد که کسی که دوستش داره
    رو با کسی دیگه تقسیمش کنه حتی اگه تو گذشته اش هم باشه

    میدونید بعد از خدا و اعتقاداتش بیشتر به خاطر چی پاک مونده
    چون که میخواست تعهد داشته باشه حتی برای کسی که تو اینده قراره دوستش داشته باشه
    می خواست که تمام احساسش برای یه نفر باشه

    چون که خودش این طور بوده نمی تونه قبول کنه چنین چیزی رو
    هضم کردن خیلی سخته براش
    غرور یه مرد غیرت یه مرد با این حرف نابود میشه

    کاش که قبل از این که وابسته میشدید به همدیگه این موضوع رو مطرح میکردین باهاش
    بعد تصمیم میگرفتید به ادامه دادن

    ماها جز خدا کسی و نداریم
    از خدا کمک بخواین مطمئن باشید که بهترین راه رو برای شما قرار میده

  32. 3 کاربران زیر از losi بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  33. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,742 بار در 6,990 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : سلام

    خیلی خیلییییی خیلیییی ناراحت شدم


    نباید نباییییددد میگفتی
    بعضی چیز ها صادقانه فقط روابط و خراب. و مسموم میکنه

    و هرچقدر قسم میداد نباید میگفتی چون پای یه زندگی در میون بود

    الان دیگه گذشت توکل کن به خدا بذار یه مدت بگذره

    خدارو چه دیدی شاید اسماعیل به خودش امد یکم شرایط روحیش بهتر شد بتونه گذشته رو بذاره کنار و باز بیاد طرفت این اتفاق تازگی افتاده و هنوززز ههیچ چیزی نمیتونید قطعی بگی ..بازم میگم بسپارش دست خدا بگو فقط هرچی صلاح سر راهت قرار بده ..شاید شاید باز اسماعیل امد طرفت هیچ چیزی مشخص نیست

    الان خودت هم هیچ تصمیمی نگیر تا روحیات بهتر بشه به مرور زمان اون موقع یه تصمیم جدی برای ایندت بگیر
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  34. کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  35. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    18720
    نوشته ها
    315
    تشکـر
    117
    تشکر شده 142 بار در 96 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : سلام

    توکلت به خدا باشه جوش نزن.
    یه مدت که بگذره آروم میشی و همه چیز عادی میشه. اون وقت اسماعیل هم به خودش می یاد و تصمیم مناسب تری میگیره. فوقش اگه نشد.پسرایی هستند که حساسیت کمتری دارند و می توانند شما را خوشبخت کنند.
    نیازی نیست گذشته های 5 سالگی را مطرح کنی.و اون موقع شما بچه بودی و این چیزا را نمی دونستی.
    این پسره حساس(فرشته شما) از کجا معلوم که تو زندگی به چیزای دیگه ای هم حساس نباشه و زندگی تون تلخ نکنه . تازه او آدم شکاکی هست و حرف شما را قبول نداره.

  36. کاربران زیر از absh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  37. بالا | پست 22

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19218
    نوشته ها
    63
    تشکـر
    0
    تشکر شده 42 بار در 29 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : سلام

    نه عزیزم اون دیگه هیچ وقت برنمیگرده ب خانواده شم همه چیزو تموم شده اعلام کرده خطشم عوض کرده
    اون گفت عشق خیلی مهمه اما همه چیز نیست من نمیتونم زندگی کنم وقتی بهت شک دارم یا بدبینم و همش گذشتت میاد جلو چشمم
    من نمیخاستم بهش بگم من اصلا نمیخاستم این موضوع رو بگم شب قدر بود قسمم دادمجبورم کرد قران رو سرم بود گفت اگه نگی میرم ولی اگه بگی ی جوری باخودم کنار میام
    مجبور شدم ک بگم خیلی تیز بود
    عشق وعلاقمون بهم خیلی پاک بود خیلی
    کاش هیچ وقت اصرار نمیکرد ک بدونه
    بچه ها خواهش میکنم برای آرامش قلبش دعا کنید اون ی فرشته بود

  38. بالا | پست 23

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,742 بار در 6,990 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : سلام

    نقل قول نوشته اصلی توسط sanaz23 نمایش پست ها
    نه عزیزم اون دیگه هیچ وقت برنمیگرده ب خانواده شم همه چیزو تموم شده اعلام کرده خطشم عوض کرده
    اون گفت عشق خیلی مهمه اما همه چیز نیست من نمیتونم زندگی کنم وقتی بهت شک دارم یا بدبینم و همش گذشتت میاد جلو چشمم
    من نمیخاستم بهش بگم من اصلا نمیخاستم این موضوع رو بگم شب قدر بود قسمم دادمجبورم کرد قران رو سرم بود گفت اگه نگی میرم ولی اگه بگی ی جوری باخودم کنار میام
    مجبور شدم ک بگم خیلی تیز بود
    عشق وعلاقمون بهم خیلی پاک بود خیلی
    کاش هیچ وقت اصرار نمیکرد ک بدونه
    بچه ها خواهش میکنم برای آرامش قلبش دعا کنید اون ی فرشته بود


    همون شب قدر این اعتراف کردی
    از خود امام علی و خدا بخواه کمکت کنن

    بازم میگم تازه از این موضوع گذشته هیچ چیزی معلوم نیست قطعی 100درصد نمیتونید بدی

    زیاد زیاد بگیریم 99درصد دیگه هیچ چیز درست نشه
    ولی به همون 1درصد اعتماد کن


    همه چیز دست خداست تز اون بخواه ایندت عاقبت بخیر بشی
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  39. بالا | پست 24

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19218
    نوشته ها
    63
    تشکـر
    0
    تشکر شده 42 بار در 29 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : سلام

    دیگه تا چندسال نمیتونم به کسی فکر کنم میخام درسمو ادامه بدم دکترا بگیرم وفقط ایمانمو ب خدا میلیون برابر کنم
    بهش گفتم عشق یعنی گذشت توبیا بگذر اگه ی مورد جزیی ازم دیدی اصلا منو بکش
    گفتم بیا بریم پیش روان شناس اونا علمشو دارن وقتی ببینن فقط همین مشکله حل میکنن هیپنوتیزم هست با این علم ذهنتو پاک میکنن
    خیلی توفشاره الهی بمیرم براش ازش اصلا خبری ندارم از دیروز گوشیمو خاموش کردم وهفته دیگه خطمو عوض میکنم میخام ی مدت ازهمه آدما دور باشم فقط خودم باشم وخدا وخانواده ام
    کاش بهم فرصت میداد میدونم خیلی درده واسش خیلی سخته اما من جبران میکردم
    ولی همه چیزو میسپارم ب خدا ازش میخام اون چه ک خیره رخ بده نه اونچه ک ب صلاحه اسماعیل کلا آدم محتاطی بود از اولش بهم میگفت زندگیا بقیه مثلا ب این مورد ب این مورد بهم خورده
    بهش میگفتم نیمه پر لیوانو ببین هیچ وقت دیوار تمام خوبیای ی آدمو با ی آجر خراب نکن
    اما خب نتونس تحمل کنه ب قول خودش ناموس واسش همه چیز بود فوق العاده غیرتی بود نتونس تحمل کنه من نمیخاستم اینطورشه واقعا عشقم بهش پاک بود خودشم میگفت فقط گفت گذشتت قابل جبران نیست
    همه زندگیمو میسپارم ب خدا اون بهتر میدونه فقط میخام ک آروم باشه قلبش روحش ذهنش پسر حساسی بود بعد فوت پدرش چند سال بود گریه نکرده بود تا این چند روز اشکاش کمرمو خم میکرد من ک تو زندگی آزارم ب مورچه هم نرسیده بود باعث شدم ی انسان اشک بریزه واقعا خدامنو ببخشه اگر چه شرایط روحی من ب مراتب هزار بدتر از اون بود
    امیدوارم بتونه مهرمو از دلش پاک کنه وفراموشم کنه وبتونه دوسه سال دیگه یه زندگی جدید فوق العاده عالی برای خودش بسازه وبی نهایت خوشبخت شه
    اما عشق یعنی گذشت....

  40. بالا | پست 25

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19218
    نوشته ها
    63
    تشکـر
    0
    تشکر شده 42 بار در 29 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : سلام

    ببخشید میخاستم بنویسم اونچه ک خیر وصلاحه رخ بده نه اونچه که من میخام

  41. کاربران زیر از sanaz23 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  42. بالا | پست 26

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,742 بار در 6,990 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : سلام

    اسماعیل بدی که داره این این درک و نکرده که گذشته هرکس مال خودش و هرکی اشتباه میکنه ...و این درک و نکرد که وقتی با تو شروع کرد یه رابطه رو از اون روز زندگیتون مهم نه قبلن ها
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  43. بالا | پست 27

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19218
    نوشته ها
    63
    تشکـر
    0
    تشکر شده 42 بار در 29 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : سلام

    فقط همه حرفای اسماعیل میاد جلو چشمم که
    توخودتو فروختی
    تو به خودت ظلم کردی
    تو نجابت وپاکدامنیتو از دست دادی
    تو خیانت کردی
    تو بد کردی
    تو...
    بخداقسم به همین شب ماه رمضون که من دختر هرزه ای نیستم اصلا اهل دوس پسر نیستم اون پسر انتخاب اول واشتباه محض من بود
    من میدونم ک خدا منو بخشیده وبهم فرصت داده
    چون اول هفته بود تصمیم جدی داشتم ک واسه فردا صبح خودمو بکشم همه چیزو آماده کرده بودم وصیت نامه هم نوشته بودم
    اما همش چشمم ب چهره پدرمادرم میافتاد ک بعد من چطور حرفای پشت سرمو هضم کنن
    وخداک هیچ وقت منو نمی بخشید
    یهو ب خودم اومدم وگفتم خدایا تو دستمو بگیر غلط کردم اشتباه کردم از دیروز فقط دارم قران میخونم وسطش خیلی فکر میاد سراغم هی از خدا عذر خواهی میکنم ومیگم فقط خودت
    تو دستمو بگیر بلندم کن اگه پیش تو آبرو دار باشم پیش همه آبرودارم میکنی اگه تومنو باور کنی همه باورم میکنن اگه تو منو پاک پاک کنی خودت همه مشکلاتو برمیداری
    بهش قول دادم دیگه حتی ی گناه خیلی کوچیکم نکنم میخام همیشه ب حرفش گوش بدم دانای مطلق خداس ک میدونه چی واسه کی بهترنیه
    از دست دادن اسماعیل داغ خیلی بزرگیه ک بدجور مونده ب دلم وهمین طور ب دل اون وای ک چقد برنامه چیده بودیم واسه خاستگاری نامزدی عقد عروسی لباسا خونه محل زندگی همه چیز
    توهمه چی کامل باهم تفاهم داشتیم یعنی ی زوج خیلی ایده آل میشدیم
    اما میگم شاید حکمت خدا بود ک ماجرای بچگی ی دفعه بیاد تو دهن من ک این چیزا زنجیر وار رخ بده وکار ب اینجا بکشه
    هیچی نمیدونم فقط میگم خدایا فقط خودت اگه اسماعیلم رفته خدای عشقم هنوز هست داره نگام میکنه چرا از رحمتش نا امید شم
    عشقمو ب خودش میسپارم ک بهترین تقدیرو واسش رقم بزنه

  44. بالا | پست 28

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    15277
    نوشته ها
    1,816
    تشکـر
    345
    تشکر شده 2,644 بار در 1,053 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : سلام

    سلام..ببخشید شما پدرتون زنده هست؟
    امضای ایشان
    خداحافظ
    این ایدی دیگه دست من نیست..خصوصی نفرستید..
    اینم از سعید021 ک ب پایان رسید.....

  45. بالا | پست 29

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19218
    نوشته ها
    63
    تشکـر
    0
    تشکر شده 42 بار در 29 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : سلام

    اسماعیل گفت این موضوع چیزی نیست که بشه درک کرد
    بهش گفتم تو ب من فرصت بده اصلا فکر کن من فاسدترین دختر دنیا بودم ک بخدا نبودم ک بخدا فقط همون اشتباهو تو زندگیم داشتم تو منو کمکم کن ترکم نکن بمون عشقتو بهم اثبات کن من طوری زندگی میکنم که بگی ساناز ببخشید ک حرفی زدم
    من هیچی راجع ب گذشته اون نپرسیدم نه که واسم مهم نباشه اما نبش قبر نکردم چون هرکسی گذشته اش مربوط ب خودشه وممکنه خیلی چیزا اتفاق افتاده باشه من قرار نیس با گذشته اون ادم زندگی کنم میخام با الانش ک هست با اینی ک هست زندگی کنم خیلی آدما از اول تاریخ بودن که گذشته فوق العاده ناپاک وداغونی داشتن اما برگشتن بهترین شدن بهترین بنده خداشدن بهترین زندگیو ایجاد کردن
    خدا به بنده اش فرصت میده چرا بنده اش دریغ میکنه؟
    اسماعیل ک دید من جز اون مورد هیچ چیز بدی دیگه نداشتم اما خودشم گفت تو خیلی خوبی عالی هستی فوق العاده ایده الی اما گذشتت قابل جبران نیست...

  46. بالا | پست 30

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,742 بار در 6,990 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : سلام

    اصلا اصلا اصلا اصلا پاکیتو از دست ندادی

    اسماعیل هم اگه بخواد بره با یه دختر دیگه ازدواج کنه پس اون دختره باید اسماعیل و ول کنه چون قبلا با تو بوده؟؟؟؟؟؟؟؟


    تو به خودت فقط بد کردی
    که همه ماهه به خودمون بد میکنیم همه اشتباه میکنن

    تو پاکیت از دست ندادی ..کسی با یه اشتباه پاکیشو از دست نمیده


    تو خیانت نکردی ....چون موقعی که با اسماعیل بودی با پسر دیگه ای نبودی و این روابط مال قبل ارتباط تو با اسماعیل
    ....اسماعیل موقعی حق داره بگه خیانت که تو همزمان با دونفر باشی


    ...ولی یه جا گفتی با اون پسره محرم هم بودید عزیزم. .تا پدرت زنده باشه که شما این اجازه رو نداری و اجازه پدر اجباره


    ولی دیگه گذشت تا کی میخوای اینجوری کنی؟؟
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  47. بالا | پست 31

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19218
    نوشته ها
    63
    تشکـر
    0
    تشکر شده 42 بار در 29 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : سلام

    بله سایه اش بالای سرمه خداراشکر

  48. کاربران زیر از sanaz23 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  49. بالا | پست 32

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    15277
    نوشته ها
    1,816
    تشکـر
    345
    تشکر شده 2,644 بار در 1,053 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : سلام

    دوست عزیز بدون اجازه پدرتون شما نمیتونید محرم کسی باشید و اگه این 2 سال کاری کردید نامشروع بوده و زنا!
    امضای ایشان
    خداحافظ
    این ایدی دیگه دست من نیست..خصوصی نفرستید..
    اینم از سعید021 ک ب پایان رسید.....

  50. 3 کاربران زیر از saeed021 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  51. بالا | پست 33

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,742 بار در 6,990 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : سلام

    نقل قول نوشته اصلی توسط sanaz23 نمایش پست ها
    بله سایه اش بالای سرمه خداراشکر


    خدارشکر ایشالله نمیشه سایش بالا سرت باشه

    ولی خب محرمیت شما با اون پسره قبول نیست
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  52. کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  53. بالا | پست 34

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19218
    نوشته ها
    63
    تشکـر
    0
    تشکر شده 42 بار در 29 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : سلام

    مرجع من مکارم شیرازی بود گفته بود تو محرم موقت اذن پدر بنابر احتیاط واجب است ک میتونی تواین مورد ب کسی ک اذن پدر رو شرط نمیدونه رجوع کنید ک یکی از مراجع یادم نیست فامیلیشون چی بود اون اذن پدر رو شرط نمیدونس برای دختری ک خوب وبدو تشخیص میده
    من ب خودم بد کردم خدایا منو ببخش اشتباه کردم بچه ها خدامنو میبخشه مگه نه؟

  54. کاربران زیر از sanaz23 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  55. بالا | پست 35

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19218
    نوشته ها
    63
    تشکـر
    0
    تشکر شده 42 بار در 29 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : سلام

    پریماه جون این افکار همش تو ذهنمه داره مثل خوره روحمو از بین میره همش دارم گریه میکنم وثانیه ای نیس ک نگم خدامنو ببخش
    عذاب وجدان همه وجودمو گرفته
    من تو خلوت خودم ب خاطر خطام بارها ازخدا طلب بخشش کرده بودم توبه کرده بودم اما نمیدونم چرا خدا با وجود اسماعیل خواست من آبروم پیش ی بنده اش بره
    فقط میدونم خدا بد بندشو نمیخاد بهم رحم کنه که اگه خدا روشو ازمن برگردونه هیچ امیدی ندارم

  56. کاربران زیر از sanaz23 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  57. بالا | پست 36

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,742 بار در 6,990 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : سلام

    نقل قول نوشته اصلی توسط sanaz23 نمایش پست ها
    مرجع من مکارم شیرازی بود گفته بود تو محرم موقت اذن پدر بنابر احتیاط واجب است ک میتونی تواین مورد ب کسی ک اذن پدر رو شرط نمیدونه رجوع کنید ک یکی از مراجع یادم نیست فامیلیشون چی بود اون اذن پدر رو شرط نمیدونس برای دختری ک خوب وبدو تشخیص میده
    من ب خودم بد کردم خدایا منو ببخش اشتباه کردم بچه ها خدامنو میبخشه مگه نه؟


    اره چرا نبخشه ؟؟؟؟؟؟تو از ته دل پشیمونی و دیگه این کار و نمیکنی پس مطمعن باش خدا بخشیدتت و مطمعن باش بهترین هارو برات قرار میده
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  58. کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  59. بالا | پست 37

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,742 بار در 6,990 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : سلام

    نقل قول نوشته اصلی توسط sanaz23 نمایش پست ها
    پریماه جون این افکار همش تو ذهنمه داره مثل خوره روحمو از بین میره همش دارم گریه میکنم وثانیه ای نیس ک نگم خدامنو ببخش
    عذاب وجدان همه وجودمو گرفته
    من تو خلوت خودم ب خاطر خطام بارها ازخدا طلب بخشش کرده بودم توبه کرده بودم اما نمیدونم چرا خدا با وجود اسماعیل خواست من آبروم پیش ی بنده اش بره
    فقط میدونم خدا بد بندشو نمیخاد بهم رحم کنه که اگه خدا روشو ازمن برگردونه هیچ امیدی ندارم


    شاید خدا خواسته از کجا معلوم؟؟؟؟؟؟اون شب قدر قسمت داده و تو بخاطر همون شب راستشو گفتی


    فقط به خدا بگو زندگیمو میسپارم دست تو بهترین هارو قرار بده تو این مسیری که میرم بهترین هارو پیش بیار
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  60. کاربران زیر از پریماه. بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  61. بالا | پست 38

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19218
    نوشته ها
    63
    تشکـر
    0
    تشکر شده 42 بار در 29 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : سلام

    اسماعیل چی ،زندگیش چطور میشه من آدمی نیستم ک زندگی کسی خراب کنم ؛چیکار میکنه حالا،یعنی حالش خوبه؟خیلی دل نازک بود یعنی بازم گریه میکنه؟تاکی میخاد مسکن بخوره؟یعنی دیگه میتونه بره سرکار؟الهی بمیرم براش خدایا منو ببخش که من زنده ام اما باعث آزار یکی از بنده هات شدم من نمیخاستم اینطور شه بخداقسم نمیخاستم کاش اسماعیل هیچ وقت کنجکاوی نمیکرد تو گذشته ام کاش انقد نبش قبر نمیکرد کاش...

  62. بالا | پست 39

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19218
    نوشته ها
    63
    تشکـر
    0
    تشکر شده 42 بار در 29 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : سلام

    من مدیونم بهش؟بخداقسم من نمیخاستم اینطور شه من ک گذشتمو ب خدا گفته بودم ازش طلب بخشش کرده بودم
    بخدا شب تولد حضرت عباس بود وضعیت روحیم خوب نبود از بس شبا تا صب گریه میکردم روز قیافه ام داغون بود تو ارتباط با اون پسر اون اخرا خیلی زجر کشیدم
    به خدا گفتم حضرت عباس باب الحوائجه قسمش دادم گفتم یا منوببر یا یه تغییر بزرگ تو زندگیم ایجاد کن کسیو بذار تو زندگیم ک انقد عاشقم باشه ک بتونم عاشقش بشم منو واسه خودم بخاد وعشقش بهم پاک باشه وبهم برسیم مال من باشه دو هفته بعد این دعا ک نصف شب از ته دلم ازخدا خواستم اسماعیل اومد تو زندگیم واقعا مثل ی معجزه بود باورم نمیشد همش از خدا تشکر میکردم ک صدامو شنیده ودعامو مستجاب کرده
    دوباره حالم خوب شد امید ب زندگی شور اشتیاق با مامانم از اسماعیل حرف میزدم اون با خواهر برادراش
    کلی برنامه ریزی واسه شهریور ماه
    زندگی روی خوششو بهم نشون داده بود
    اما یه دفعه همه چیز نابود شد
    خیلی ازخداپرسیدم چرا>؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    انقد تواین 12روز حالم بد بود ک همش میرفتم حمام زیر دوش از ته دلم گریه میکردم
    خیلی سخته خیلی زیاد
    فقط میگم خدایا عظمتتو شکر کمکم کن کم نیارم کمرم دیگه نمیتونه بار سنگین این همه فشار روحی رو تحمل کنه

  63. کاربران زیر از sanaz23 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  64. بالا | پست 40

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    شماره عضویت
    17566
    نوشته ها
    998
    تشکـر
    1,418
    تشکر شده 873 بار در 505 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : سلام


    خیلیییییی ناراحت شدم
    عجیب
    واقعا نمیدونم چی بگم
    خیلی خوب حالتو میفهمم ساناز

    فقط دعا میکنم ک خدا ارامشو ب قلت برگردونه
    امضای ایشان


    باید یکبار به خاطر همه چیز گریه کرد
    آن قدر که اشک ها خشک شوند
    باید این تن اندوهگین را چلاند
    و
    بعد دفتر زندگی را ورق زد
    به چیز دیگری فکر کرد
    باید پاها را حرکت داد
    و
    همه چیز را از نو شروع کرد



  65. 2 کاربران زیر از شقایقم بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  66. بالا | پست 41

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    15607
    نوشته ها
    615
    تشکـر
    1,907
    تشکر شده 458 بار در 284 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : سلام

    نقل قول نوشته اصلی توسط sanaz23 نمایش پست ها
    سلام کسی هست مشاوری هست میخام حرف بزنم دارم دق میکنم
    اینجا بیشترا دارن دق میکنن مثل خود من

  67. بالا | پست 42

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19218
    نوشته ها
    63
    تشکـر
    0
    تشکر شده 42 بار در 29 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : سلام

    من میخام ک اسماعیل آرامش داشته باشه
    واقعا صادق ترین پسری ک تو عمرم دیدم اون بود
    نجابت حیا پاکی صداقت معرفت تو همه چیز لنگه نداشت
    شاید من لیاقتشو نداشتم امابخدامن بد نبودم
    خدا خودش قضاوت کنه

  68. کاربران زیر از sanaz23 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  69. بالا | پست 43

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6769
    نوشته ها
    517
    تشکـر
    631
    تشکر شده 706 بار در 360 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : سلام

    سلام ، بزار اولش دوتا چیزو بهت بگم که اگه نظر منو بخوای منم مثل اسماعیل فکر میکنم ینی عمرن بتونم قبول کنم

    که زن آینده ی من قبلن تو بغل یکی دیگه آروم میگرفته ، این برای من ینی فاجعه ینی مرگ ینی بدترین عذاب

    دوم اینکه نمیدونم شما دخترا چرا قدر خودتونو نمیدونین شما به چشم بیشتر پسرا چیزی در حد قدیسه و بالاتر هستین

    ینی هستن پسرایی که بخاطر یه دختر پاک حاضرن جونشونم فدا کنن

    بزار منم داستان خودمو برات تعریف کنم ، اما کوتاه میگم تو دوران دانشگاه عاشق هم کلاسیم شده بودم

    براش می مردم همونی بود که میخواستم ، شده بود همه ی زندگیم همه ی دنیام نفسم بود ، روش تعصب داشتم


    عزیز دلم بود ، یه کلام میگفت بمیر بدون اینکه حرفی بزنم می مردم ، همه چی خوب بود عاشق هم بودیم هدفم ازدواج بود

    قرار بود دیگه ترم آخر که جشن ازدواج دانشجویی بگیرن ازدواج کنیم ،خلاصه اش میکنم...........


    ترم پنجم بود قرار بود هر کدوم یکی از کتابهایی رو که استادمون گفته بود ترجمه کنیم ، تا وختی خوابگاه بود بهش تو ترجمه کمک میکردم

    اما یه روز ، فقط یه تماس بی موقع فقط دوتا جمله کل زندگیمونو به هم ریخت ، خودش زنگ زده بود

    خودش گفت ، گفت که نتونستم ترجمه کنم دادم دارالترجمه برام ترجمه کنن

    گفتم خب نتیجه اش ، با خنده گفت می دونی چقد پولش میشه گفتم چقد؟ گفتم هرچی میشه بگو من هستم (اون موقع چون کار نمیکردم

    وضعم مثل الان نبود) اما بازم هر جور بود پولشو جور میکرددم


    گفت زیاد میشه ولی نه بیخیالش شو ، گفتم ینی چی ، باز با خنده گفت می دونی مغازه دار بهم چی گفت؟ گفتم چی گفت


    گفت میتونم براتون رایگان هم ترجمه کنم ، (اینارو که میگفت یواش یواش داشت دلم شور میزد ، انگار داشتن آب یخ میریختن رو سرم

    دستام سرد شده بود واااااااااااااای خدا الانم دارم دیوونه میشم ) بازم گفتم خب ینی چی؟ گفت هیچی بیخیال ، الان که ترجمه شده

    انگار بهم الهام شده بود یه چیزی هست ، محکم سرش داد زدم گفت چی شده زهرا (قلبم داشت میترکید )

    اولش تعجب کرد که چرا داری داد میزنی، گفتم به قرآن پا میشم میام شهرتون تا نفهمم چی شده دست از سرت بر نمیدارم

    اولش خیلی سعی کرد مقاومت کنه ، منم ول کنش نبودم ، گفتم برای آخرین بار میگم ، معنیه اینی که گفت میتونه رایگان ترجمه کنه


    یعنی چی؟ بعد کلی اصرار زهرا زد زیر گریه ، من از اون بدتر ( به خدا الانم داره اشکم میریزه ) زدم زیر گریه ، گفتم میگی چی شده یا نه؟

    هق هقاش هنوز تو گوشمه ، بازم نگفت همش داشت میگفت غلط کردم ، نخواستم تو زحمت بیوفتی ، روم نشد بهت هزینه شو بگم...


    گفتم زهرا اینارو ولش کن ، پس بگو ....پس بگو خاک بر سرم شده بگو بهرام خیلی وخته مردی خبر نداری

    زهرا بگو چیکارت کرده ، زمین و زمانو قسم داد که نه ، مرگ پدرو مادرش ، بخدا به پیغمبر که فقط شمارمو خواسته وازم خواست که

    باهاش رابطه داشته باشم که منم قبول نکردم

    اما زهرا دروغ میگفت اون پسره آشناش بود وواسه همین رفته بود سراغش قبل از دانشگاه باهم دوست بودن ( خیلی زیاد شد)

    بعدش فهمیدم زهرا رابطه ی کامل باهاش نداشته اما.....


    ساناز خانوم یه ماه فقط شبو روزم گریه بود ، چشام کور شده بود انقد گریه کرده بودم ، تا آخر اون ترم هر روز کارم گریه بود ،

    نمیتونستم باور کنم ، زهرایی که همه ی عشقم بود ، شب روزم شده بود اصرار کردن که راستشو بگو ، برام غیرقابل باور بود.

    با چشمای قرمز میرفتم دانشگاه ، زهرا رو هر روز میبردم پارک جلوش میشستم فقط گریه میکردم

    هرکاری میکردم دلم بهش گرم نمیشد هرچی اون قسم میخورد اما من دلم قرص نمیشد

    هر روز باهاش میرفتم بیرون هیچی حرف نمیزدم به جز اینکه جزئیات اون ماجرا رو ازش میپرسیدم ، باز هر چی میگفت کار خاصی نکردن

    اما دلم با حرفاش گرم نمیشد

    زهرا هم بیچاره مثل بید میلرزید از ترسش همه ی ماجرارو از اولش توضیح میداد صد بار ازش اعتراف گرفتم هزار بار جزئیاتشو پرسیدم

    اما من هیچ وقت نتونستم دیگه زهرارو به قلبم راه بدم نتونسم دوباره قبولش کنم ،

    برام غیر قابل تحمل بود که حتا بهش دست بزنم ، همش فکر میکردم که دیگه مال اون پسره شده ، به خودم میگفتم چطور با زهرا ازدواج کنم

    اون که یه بار طعم آغوش یه مردو چشیده ، اون چطور تونسته خودشو به این راحتی بفروشه ، زهرایی که به چشم من فرشته ای بیش نبود

    زهرایی که که عاشق صداش بودم ، عاشق راه فتنش بودم ، زهرایی که تو کلاس همش حواسم از درس پرت بود همش دوست داشتم نگاش کنم

    زهرای که.....
    امضای ایشان
    خداحافظ همه ، حلالم كنين

  70. 2 کاربران زیر از bahram.a بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  71. بالا | پست 44

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19218
    نوشته ها
    63
    تشکـر
    0
    تشکر شده 42 بار در 29 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : سلام

    آقا بهرام هرچی توگذشته ام بود قبل اومدن عشقم بود با وجود اون من حتی از لحاظ فکری هم بهش خیانت نمیکردم چ برسه به...
    الهی بمیرم واسه عشقم الهی بمیرم
    من هیچ وقت به اسماعیل خیانت نکردم
    ای کاش زودتر اومده بود تو زندگیم ک من اون حیوون رو نمیدیدم
    ای کاش

  72. بالا | پست 45

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6769
    نوشته ها
    517
    تشکـر
    631
    تشکر شده 706 بار در 360 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : سلام

    نقل قول نوشته اصلی توسط sanaz23 نمایش پست ها
    آقا بهرام هرچی توگذشته ام بود قبل اومدن عشقم بود با وجود اون من حتی از لحاظ فکری هم بهش خیانت نمیکردم چ برسه به...
    الهی بمیرم واسه عشقم الهی بمیرم
    من هیچ وقت به اسماعیل خیانت نکردم
    ای کاش زودتر اومده بود تو زندگیم ک من اون حیوون رو نمیدیدم
    ای کاش
    می دونین منظورم از حرفای قبلیم چی بود؟ فقط میخواستم این رو برسونم آره بعضی پسرا نمی تونن قبول کنن

    که عشقشون با یکی دیگه بوده ، یکیش خود من یا اسماعیل و پسرای دیگه ای مثل ما.....

    نمیدونم این طرز تفکر خوبه یا بد ، اما دست خودم نیست ، نمی تونم دیگه قبول کنم .......
    امضای ایشان
    خداحافظ همه ، حلالم كنين

  73. کاربران زیر از bahram.a بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  74. بالا | پست 46

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19218
    نوشته ها
    63
    تشکـر
    0
    تشکر شده 42 بار در 29 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : سلام

    ی پسر هر غلطی کنه قبل ازدواج طوری نیست اما اگه ی دختر از روی عشقش ی غلطی کنه میشه هرزه میشه فاحشه
    من یا زهرا یا هرکسی دیگه مث ما فقط چوب سادگیمونو خوردیم چوب سادگی
    لعنت ب این دنیای کثیف

  75. 2 کاربران زیر از sanaz23 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  76. بالا | پست 47

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6769
    نوشته ها
    517
    تشکـر
    631
    تشکر شده 706 بار در 360 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : سلام

    نقل قول نوشته اصلی توسط sanaz23 نمایش پست ها
    ی پسر هر غلطی کنه قبل ازدواج طوری نیست اما اگه ی دختر از روی عشقش ی غلطی کنه میشه هرزه میشه فاحشه
    من یا زهرا یا هرکسی دیگه مث ما فقط چوب سادگیمونو خوردیم چوب سادگی
    لعنت ب این دنیای کثیف
    با حرفتون کاملن موافقم ، نمیدونم شاید ما خیلی حساسیم یا خیلی غیرتی ، ولی فک کنم بیشتر پسرا این حسو دارن ، البته نجیباش
    امضای ایشان
    خداحافظ همه ، حلالم كنين

  77. بالا | پست 48

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19218
    نوشته ها
    63
    تشکـر
    0
    تشکر شده 42 بار در 29 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : سلام

    کاش بخششم بلد بودین
    کاش گذشتن هم بلد بودین
    کاش میفهمیدین عشق فقط ب عشقم گفتن نیس
    کاش واسه ی لحظه تو دنیای دخترا بودین

  78. بالا | پست 49

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19218
    نوشته ها
    63
    تشکـر
    0
    تشکر شده 42 بار در 29 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : سلام

    کاش بخششم بلد بودین
    کاش گذشتنم بلد بودین
    کاش ی فرق میذاشتین بین دختری ک فاحشه اس هرزه اس با دختری ک یک بار مرتکب اشتباه شده
    کاش میفهمیدین عشق فقط ب عشقم گفتن نیست اگه تونستید از خطاش بگذرید مثل خدا پس عاشقید
    کاش میفهمیدید اگه ی پسر قبل ازدواج هرغلطی کنه حقشه چون پسره اما ی دختر اگه مرتکب ی خطا شد باید مهرکنن ب گردنش ک آی مردم دیگه ب این دختر اعتماد نکنید
    لعنت ب این طرز فکر
    لعنت ب این جامعه

  79. بالا | پست 50

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    شماره عضویت
    19218
    نوشته ها
    63
    تشکـر
    0
    تشکر شده 42 بار در 29 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : سلام

    غیرت به این نیست که خطای عشقت از رو سادگیش واستون بشه طناب دار
    غیرت اونجاس ک نذارید عشقتون درد بکشه نذاره ب خاطر حماقتش سادگیش زجه بزنه هزار بار بگه غلط کردم
    میفهمید اشک ریختن ی دختر توحمام یعنی چی؟
    میفهمید بی کس وکار کردن ی دختری ک میشیدهمه دنیاش یعنی چی؟
    اخه چراشماپسرا انقدر بی رحمید

صفحه 1 از 3 123

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. سومین میزگرد مشاور " پرویی یا کمرویی "
    توسط Reepaa در انجمن بحث آزاد
    پاسخ: 23
    آخرين نوشته: 07-31-2015, 07:41 PM
  2. با قیافه م مشکل دارم
    توسط Aydaaa در انجمن وسواس فکری - عملی
    پاسخ: 6
    آخرين نوشته: 03-28-2014, 12:54 AM
  3. انتقام جویی
    توسط 30ma در انجمن سایر
    پاسخ: 3
    آخرين نوشته: 02-04-2014, 08:45 PM
  4. کشف دارویی برای یادگیری!
    توسط Artin در انجمن سایر
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 01-25-2014, 11:09 PM
  5. سدر (کنار) و خواص دارویی آن
    توسط Artin در انجمن طب سنتی و گیاهان دارویی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 01-14-2014, 10:17 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد